تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

تیارا گلی

دغدغه های این روزهای ما

جونم برات بگه عزیز دلم از سال قبل تصمیم گرفتم که دیگه بعد از تعطیلات عید بذارمت مهد کودک و طبق صحبتی هم که با مشاورت (خانم رحیمی ) داشتم ایشون هم صلاح دونستند که دیگه بری مهدکودک توی ایم عید با وجود نیمه باز بودن مهد ها چند تا مهد اطراف خونه را رفتیم و دیدیم که دوتا را درنظر گرفتم و یکی مهد نیکتا و دیگری شایق .این چند روز هم مادرجون بنده خدا هر روز میاد خونمون مواظب شماست تا وقتی من از سرکار برگردم و اگر خسته وبدقلق نباشی بریم مهد تا آشنا بشی با محیط و اذیت نشی .یک روز عصر بردیمت مهدکودک نیکتا اولش گریه کردی و نمیومدی داخل اما بعد که دیگه مطمئن شدی اونجا امنه وخبری از دکتر  نیست شروع کردی برای خاله مهد و بچه ها حرف زدن که من دوسالمه و ا...
28 فروردين 1392

تیارا وسپهر

تیارا جونم عاشق سپهر پسر عمو محمد هستی و هرجا سپهر باشه حسابی باهاش سرگرم میشی و مثل مامان میشی براش .این هم چند تاعکس از سپهر وتیارا در ایام عید 92 خوردیش بچه را ددددددددددددددددد تیارای شیطون سپهر وتیارا و امیرسام مهربون   ...
28 فروردين 1392

تیارا گلی در عید 92

عزیز دلم خیلی خانوم وبانمک وشیرین زبون شدی دیگه کامل کامل حرف میزنی وجمله میسازی و هزار ماشاءاله حافظه قوی داری وهرچی ببینی بصورت داستان تعریف میکنی .الهی قربون اون مهربونیات برم که خیلی قشنگ ادای مامانا را درمیاری و مامان خوبی هستی وقتی من یا مادر جون یا هرکس دیگه ای مریض باشیم میگی عزیزم قرص بیارم ،بخواب خوب بشی یا به بقیه میگی هیسسسسسسسس .... مریضه میخواد بخوابه .الهی فدات بشم که مهربونی .این هم چندتا عکس از لحظه سال تحویل و ایام عید . راستی من بخاطر مشغله های خونه وشرکت سفره هفت سین خاصی تدارک ندیده بودم و قرار بود ساده توی جام بریزم وقتی میخواستم سفره را بندازم اینقدر هی گفتی کفشدوزکیه ؟؟ و بیاد تولدت بودی و میگفتی کفشدوزکی منم مجبور ...
28 فروردين 1392

باز هم تنبلی مامان

سلام دخمل گل مامانی مامان جونم بازم اومدم بنویسم که شرمنده ام که زود به زود برات نمی نویسم .آخه یک ماه آخر سال 91 که کار شرکت خیلی زیاد بود و خونه هم خونه تکانی و خرید اصلا وقت نداشتم و راستش بعد از عید هم تنبلی عزیز دلم الان که دارم برات این مطالب را مینویسم 2 سال و 4ماهه هستی و خیلی خانم شدی .حرف زدنت که کاکل کامله .ماشائاله همه چی میگی و بعضی اوقات حرفهایی میزنی که شاخ در میاریم اینا را چه طوری به هم ربط میدی و میزنی .مدام راه میری و قربون صدقه من و مادرجون وبابایی میری الهی فدای اون شیرین زبونیات بشم .قراره همین روزا ببریمت مهد کودک فعلا در حال تحقیق هستم چند جا را هم دیدم و یک مهد به اسم نیکتا -خ میرداماد را فعلا در نظر گرفتم باید چن...
21 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد